نوآوری، یک ضرورت یا یک انتخاب
امروزه بدلیل وقوع شرایطی نظیر جهانی شدن محصولات و همچنین برونسپاری خدمات، کسبوکارها به سرعت به سمت افزایش کارایی و اثربخشی مداوم سوق پیدا کردهاند. سازمانها برای دستیابی به محصولات خوب به شاخصی درکنار کیفیت نسبی برای موفقیت و حتی بقا نیازمند هستند و در یک کلام می توان گفت این شاخص میزان بکارگیری فرایندها و الگوهای مدیریتی نوآورانه و تمرکز بر “نوآوری[1]” است. هنگامی که مدرسین و صاحبنظران نوآوری در سالیان گذشته از تجربیات خود در آموزش و مشاوره می گویند، به این نکته اشاره دارند که همواره نوآوری از نگاه صاحبان کسبوکار یک گزینه غیرضروری و صرفا یاریرسان محسوب می شده و از آن به مثابه یک مکمل بالقوه برای سازمان یاد شده است. اما توجه به روند فعالیت کسبوکارها و نقطه نظرات همین متخصصان نشان از نتایج دیگری دارد. به عنوان مثال آقای کلیتون کریستنسن[2] استاد برجسته موسسه کسب و کار هاروارد در ایالات متحده امریکا در کتاب “چالش نوآوران[3]” با تحلیل دقیق و عمیق حیطه کسب و کار در صنایع دیجیتال به نتایج قابل توجهی دست یافته است. براساس مطالعات موردی انجام شده توسط این محقق، کسب و کارهایی نظیر IBM، Xerox وSears دچار چالش های شدید در بازار کسب و کار شده اند که در نگاه اول می توان آنها را به سوء مدیریت متهم نمود. اما در بررسی دقیق تر دلایل شکست یا رکود کسبوکارها، سازمانهای مورد مطالعه عموما نمونههایی هستند که نه تنها از لحاظ سبک مدیریت در تراز بالایی قرار داشتهاند، بلکه در برخی موارد، خود پایهگذار شیوههای جدید مدیریتی بودهاند. در یک نگرش سطحی به نظر میرسد موفقیتهای چشمگیر، سازمانها را در برابر تغییر و بهبود مداوم مقاومتر میکند!
[1] Innovation
[2] Clayton M. Christensen
[3] Innovator’s Dilemma
در این سالها و به طور خاص در قرن بیست و یکم، همه جا از لزوم تغییر صحبت می شود؛ تغییرات فردی و حرفه ای و سازمانی. اما باید توجه داشت کلید رهایی از سردرگمی در آینده نامعلوم ناشی از تغییرات مستمر و فرار از دریای مواج تغییرات بی هدف، همان مفهوم “نوآوری” است. اما چه چیزی سبب می شود که از نوآوری به عنوان محور هر تغییر در سازمانهای هزاره سوم یاد شود؟ بیایید از منظر صاحبان کسبوکار به موضوع بنگریم. نوآوری سبب میشود بتوانیم همواره در میدان رقابت با هماوردان میدان کسبوکار باقی بمانیم. برخلاف قرن بیستم، امروز به سختی میتوان با استفاده از یک محصول خاص، بصورت انحصاری در بازار کسبوکار رقابت کرد و باقی ماند؛ و محور تمامی کسبوکارها را میتوان در پاسخگویی به نیاز مشتریان و ارتقای سطح زندگی بشر با مبنا قراردادن مفهوم “بهبود” در نظر داشت. مشتریان امروزی دیگر شرایط متوسط را نمیپسندند چرا که همواره میتوانند نیاز خود را با استفاده از تأمینکنندگان و حتی محصولات دیگر پوشش دهند. مثال بارز در این خصوص متوجه شرکت مشهور Apple است که در دهه 90 میلادی با معرفی دستگاه iPod در میان انبوه محصولات مشابه ارزان قیمت تر و متنوع موجود در بازار، توانست براحتی گوی سبقت را ربوده و به شاخص ترین محصول در حوزه موسیقی زمان خود تبدیل شود. و این یعنی مفهوم نوآوری در کسبوکار تاجایی اهمیت دارد که امروزه حتی “اولین” بودن در ارائه یک محصول یا خدمت اهمیت چندانی ندارد و محور قراردادن “بهبود” به معنای کامل آن میتواند راهگشای موفقیت هر کسبوکار باشد. مارشال مک لوهان[1] استاد فقید دانشگاه تورنتو یکی از بهترین تعاریف را در این خصوص ارائه داده است. وی معتقد است نوآوری دارای یکی از سه خصوصیت زیر است:
- چیزی را بهبود می بخشد: برای مثال Google، عملیات جستجوی اینترنتی را با ساده سازی رابط کاربری و قدرتمند کردن بستر سرورهای خود بهبود بخشید تا جایی که سایر رقبایی نظیر Yahoo و Lycos در این زمینه از صحنه رقابت محو شدند.
- چیزی زائد را حذف میکند: برای مثال در دهه 1980 اگر شخصی تمایل به انجام تجارت سهام داشت باید با دلال[2] این حوزه تماس می گرفت و سپس دلال اطلاعات لازم را به دفتر کارگزاری سهام ارائه داده و معامله انجام میشد. در این شرایط چارلز شواب[3]، با ایجاد امکان دسترسی مستقیم مشتریان به کارگزاریها از طریق سیستمهای الکترونیکی، موجب حذف واسطهها گردید.
- چیزی را به گذشته بازمی گرداند: برای مثال با وجود Amazon به عنوان بزرگترین مجموعه فروش آنلاین کتاب با قیمتهای مناسب، همچنان بسیاری از مشتریان ترجیح میدهند از فروشگاههای Barnes & Noble و بصورت فیزیکی کتابهای خود را تهیه کنند. چرا که می توانند همانند دوران کودکی کتابهای متعدد را ورق بزنند و یا هنگام ورق زدن کتاب مورد علاقه خود قهوه بنوشند و با یک آرامش نوستالژیک کتاب خود را انتخاب کنند.
[1] Marshal McLuhan (1911-1980)
[2] Broker
[3] Charles Schwab
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.